|
معنای اصطلاحی علم و فلسفه را توضیح دهید؟ اصطلاح اول آن شامل همه علوم حقیقى مىشود و اصطلاح دوم آن بعضى از علوم قراردادى را هم در بر مىگیرد و اصطلاح سوم آن مخصوص به معرفتهاى غیر تجربى است و در مقابل علم (معرفت تجربى) به کار مىرود . واژه فلسفه کاربردهاى اصطلاحى دیگرى نیز دارد که غالبا همراه با صفتیا مضاف الیه استعمال مىشود مانند فلسفه علمى و فلسفه علوم ج) اصطلاح دیگر فلسفه علمى مرادف با متدلوژى روش شناسى است روشن است که هر علمى به مقتضاى نوع مسائل روش خاصى را براى تحقیق و اثبات مطالب مىطلبد مثلا مسائل تاریخى را نمىتوان در آزمایشگاه و به وسیله تجزیه و ترکیب مواد و عناصر حل کرد چنانکه هیچ فیلسوفى نمىتواند با تحلیلات و استنتاجات ذهنى و فلسفى اثبات کند که ناپلئون در چه سالى به روسیه حمله کرد و آیا در این جنگ پیروز شد یا شکستخورد بلکه باید این گونه مسائل را با بررسى اسناد و مدارک و ارزیابى اعتبار آنها اثبات کرد . پاورقی: |
برای بیان تفاوت علم کلام با فلسفه نخست باید بنگریم که "کلام" و "فلسفه" به چه معنا است، سپس در مقایسه بین معنای آن دو واژه، به تفاوت های موجود پی ببریم.
معنای علم کلام: علم کلام علم به قواعد و مسائلی است که نتیجه اش توانایی بر اثبات اصول دین و دفع شبهات با دلیل و برهان و تطبیق آنها با قواعد عقلی است.
شهید مطهری میگوید: "علم کلام یک علم صد در صد اسلامی است. کلام مربوط است به تحقیق در اصول عقاید اسلامی و دفاع از آن ها، اعم از آن که امر مورد اعتقاد، از عقلیات محض باشد مانند مسائل مربوط به توحید و صفات خداوند، و یا از نقلیاتی باشد که اعتقاد و عدم اعتقاد به آن در سرنوشت انسان مؤثر باشد، مانند مسئلة امامت از نظر شیعی".
این علم از دو شاخه تشکیل شده است: عقلی و نقلی. در شاخة عقلی مقدمات و مبادیش صرفاً از عقل گرفته می شود، مانند بحث توحید و نبوت عامه. امّا مباحث در شاخة نقلی از وحی اخذ میشود مانند بحث امامت و اکثر مباحث معاد.
این علم با توجه به اختلافات فکری در بین عالِمان اسلامی به چند شعبه مانند "اشاعره"، "معتزله" و "شیعه" و ... منشعب شده است.
معنای فلسفه: واژة فلسفه که در اصل یونانی است، در لغت به معنای دانش دوستی است، ولی در عرف عالمان در معانی مختلفی کاربرد دارد، از جمله:
1- به معنای مطلق دانش، اعم از دانش عقلی و نقلی.
2- به معنای مطلق دانش عقلی، اعم از نظری و عملی، و نظری اعم از ریاضیات ، طبیعیات و الهیات.
3- به معنای شاخه ای از دانش عقل نظری و آن عبارت است از الهیات و متافیزیک.
در فرهنگ اسلامی فلسفه گاهی به معنای مطلق دانش عقلی و گاهی به معنای الهیات یا فلسفه علیا است. فلسفة علیا در برابر فلسفة وسطا (ریاضیات) و فلسفة سفلا (طبیعیات) است.
حال فلسفه ای که از یونان وارد سرزمین های اسلامی شد، مسلمانان در آن دخل و تصرف نمودند و مباحثی بر آن افزودند، به این فلسفه، فلسفة اسلامی گفته می شود؛ یعنی فلسفه ای که از جهان خارج از دنیای اسلام با ترجمه وارد حوزة فرهنگی اسلامی شده و جزو علوم مسلمانان قرار گرفته است و مسلمانان برخی از آنها را تغییر داده اند و برخی را بر آن افزوده اند و در این حوزه شاخ و برگ نموده و به فلسفه های مشّاء، اشراق و حکمت متعالیه منشعب شده است.
امّا تفاوت ها:
اگر مراد شما از فلسفه، به معنای اوّل آن باشد، یعنی مطلق دانش بشری، در این صورت علم کلام،یک علم اسلامی خاص است، ولی فلسفه عام.
اگر مراد معنای دوم باشد؛ یعنی مطلق دانش عقلی، باز چنین است. فلسفه عام و کلام خاص است.
اگر فلسفه به معنای سوم، یعنی فلسفه اوّلی و متافیزیک یا الهیات باشد، در این صورت بین علم کلام و فلسفه چند تفاوت وجود دارد:
1ـ تفاوت از جهت موضوع: موضوع فلسفه مطلق وجود است. فلسفه بحث میکند از موجود از آن جهت که لباس و جود پوشیده است، نه از آن جهت که وجود خاصی دارو، ولی علم کلام بحث میکند از اعتقادات اسلامی و موضوع خاصی ندارد.
2ـ تفاوت از جهت هدف: هدف فلسفه شناخت حقیقت اشیا است. شناخت امور حقیقی و تمیز آن از وهمیات و اعتباریات، ولی هدف علم کلام اثبات باورهای اسلامی است.
فیلسوف در ورود به مباحث با دید بازتری وارد میشود و میگوید: مقتضای برهان هر چه باشد می پذیرم، ولی متکلم میگوید: من در پی اثبات باورهای اسلامی هستم و از همان آغاز بحث را به گونه ای که آن را اثبات کند، رهبری میکند.
3ـ تفاوت از جهت روش: روش و صناعتی که فیلسوف به کار می برد، برهان است، ولی متکلم افزون بر آن از روش و صناعت جدل بهره می گیرد. در کلام عقلی متکلم مانند فیلسوف از برهان و عقل بهره می گیرد، ولی در کلام نقلی از صناعت جدل و مسلّمات استفاده میکند.
4ـ تفاوت از جهت دایرة فعالیت: فلسفه از وجود، ماهیت، ماده، جوهر، عرض، علت، معلول، وجوب و امکان بحث میکند و کاری به مباحث نبوت عامه، نبوت خاصه، امامت عامه، امامت خاصه، جبر، قدر، عدل، قدیم یا حادث بودن کلام خدا و معاد ندارد. ولی علم کلام در ابتدا مسائل امور عامه را اصلاً طرح نمی کرد، ولی بعدها وارد این امور نیز شده و از همة آنها بحث میکند.
5ـ تفاوت از جهت مباحث اعتقادی: فلسفه در مورد خدا و امور مجرد و غیر مادی به استقلال؛ یعنی بدون رنگ مذهبی، بحث میکند، ولی علم کلام از این امور به اقتضای دین اسلام به بحث می پردازد.
ذکر یک نکته ضروری: فلسفه به معنای اصطلاحی سوم، در حوزة فرهنگ اسلامی رشد کرد و رنگ اسلامی به خود گرفت و با کلام اسلامی در هم آمیخت و هر یک در دیگری تأثیر گذاردند، و از زمان فخر رازی (متوفای 606 ه) این دو با هم ادغام شدند، و تمیز این دو از یکدیگر با اشکال مواجه شد. به گونه ای که علم کلام به ویژه کلام شیعی از حالت علم جدلی بودن خارج شد. شهید مطهری میگوید: "فلاسفه شیعه بدون این که فلسفه را به شکل کلام درآورند و از صورت حکم برهانی به حکمت جدلی خارج سازند، با الهام از وحی قرآن و افاضات پیشوایان دینی، عقاید و اصول اسلامی را تحکیم کردند و از این دو اگر بخواهیم متکلمین شیعه را بر شماریم و مقصود مان همة کسانی باشد که دربارة عقاید اسلامی داشته اند، هم جماعتی از راویان حدیث وهم جماعتی از فلاسفه شیعه را باید جزو متکلمین بشماریم".
"خواجه نصیرالدین طوسی تا حد زیادی کلام را از سبک حکمت جدلی به سبک حکمت برهانی نزدیک کرد، ولی در دوره های بعدی کلام تقریباً سبک جدلی خود را از دست داده، همه پیرو حکمت برهانی شدند".
جواب: الف) واژه شناسی هرمنوتیک:
واژة «هرمونوتیک» از یونان باستان به طور متفرق تداول و رواج داشته است. ارسطو از این لفظ برای نام گذاری بخشی از کتاب ارغنون که در باب منطق قضایا است، استفاده کرده و آن قسمت را «پاری ارمنیاس» به معنای «در باب تفسیر» نامید. وی در این اثر بیان نمود که قضیه چگونه باید تشکیل شود تا نتیجه درست به دست آید.
هرمنوتیک واژة یونانی است و به معنی «هنر تفسیر» یا «تفسیر متن» میباشد. گاهی گفته میشود این واژه از نظر ریشه لغوی با «هرمس» پیام رسان خدایان بی ارتباط نیست. در حقیقت مفسر، کار هرمس را انجام میدهد و می کوشد تا هرمس گونه معنای سخن را کشف کند، همان گونه که هرمس پیام آور و مفسر پیام خدایان بود. پیام خدا را که برای عموم قابل فهم نبود، قابل فهم میکرد و برای مردم توضیح میداد.
ب) تعریف هر منوتیک: هرمنوتیک «هنر دست یابی به فهم کامل و تام عبارت های گفتاری و نوشتاری است». یعنی هر منوتیک علم به قواعدی است که با دانستن و به کار تبیین آن مراد واقعی مؤلف کتاب یا گویندة سخن معلوم میشود.
اصطلاح هرمنوتیک به عنوان شاخه ای از دانش تا عصر رنسانس یعنی قرن شانزدهم میلادی هنوز تحقق خارجی نیافته بود. تا قرن هفدهم میلادی بحث یا گفتار منظم و مرتبطی را سراغ نداریم که شاختة خاصی از دانش را تشکیل دهد و نام هرمنوتیک بر آن نهاده شده باشد. معمولاً «دان هاور» را نخستین کسی می دانند که این واژه را برای شناساندن گونه ای از دانش استفاده کرد. وی در سال 1654 میلادی از این کلمه در عنوان کتابش مدد گرفت.
هرمنوتیک به عنوان یک روش از تأویل متون مقدس (تورات و انجیل» آغاز شد. در دوران قبل از پیدایش صنعت چاپ زمانی که کتاب مقدس (انجیل و تورات) به شکل دست نویس تهیه می شد، در جهت یافتن نسخه اصل و معتبر آن و رفع اشتباهان ناسخان به کار می رفته است. در عصر رنسانس پروتستان ها با زیر سؤال بردن تفسیر رسمی کلیسای کاتولیک از کتاب مقدس، با توسعه در معنای تفسیر و یافتن اصول اساسی و قواعد نو در تأویل کتاب مقدس، قاعده مند کردن عمل تفسیر، و منضبط نمودن فهم خود از متن کتاب مقدس را وجهة همت قرار دادند.
برای این که روشن شود تفسیر یک متن، چگونه نیازمند به علوم و مقدماتی است که مفسر بدون داشتن این علوم نمی تواند مفسر واقعی باشد و نمی تواند مراد مؤلف را کشف کند، گفتار مرحوم راغب اصفهانی را در مورد شرایط تفسیر و مفسر قرآن کریم نقل میکنیم. ایشان میفرماید:
تفسیر کتاب الهی جز در سایة یک رشته علوم لفظی و عقلی و موهبت الهی امکان پذیر نیست:
1- شناخت الفاظ که متکفل آن علم لغت است.
2- مناسبت برخی لفظ ها با برخی دیگر که بیانگر آن علم اشتقاق است.
3- شناسایی عوارض الفاظ یعنی صیغه سازی و اِعراب آخر کلمه که بیانگر آن علم صرف و نحو است.
4- شناسایی قرائت های مختلف.
5- شأن نزول آیات، به ویژه آن چه سرگذشت پیشینیان است که در علم اخبار و آثار بحث میشود.
6- آن چه که از رسول خدا دربارة مجملات و مبهمات قرآن نقل گشته، مانند گفتار رسول خدا دربارة نماز و زکات که اصل آنها در قرآن و شرح آنها در سنت پیامبر است.
7- شناسایی ناسخ و منسوخ و عام و خاص، و مسایل اجماعی و اختلافی که از آنها در علم اصول بحث میشود.
8- شناسایی احکام دین و آداب آن و سیاست اسلامی که علم فقه از آن بحث میکند.
9- شناسایی ادله و براهین عقلی که از آنها در علم کلام گفتگو میشود.
10- علم موهبتی، که خدا آن را در اختیار کسی قرار میدهد که بداند و عمل کند (عالم با عمل).
می بینیم که مفسر قرآن کریم باید دائره المعارفی از علوم اسلامی باشد تا بتواند به تفسیر صحیح کلام خدا دست یابد.
تنها متون و کتاب ها نیست که فهم صحیحش به آشنایی به زبان متن و چیزهای دیگری که برای فهم متن ضروری است، نیاز دارد، بلکه فهم صحیح گفتارها هم به آشنایی با تعبیرات و کنایه ها و اصطلاحات نیازمند است و اگر این آشنایی نباشد، به سوء فهم گرفتار می شویم.
شهید مطهری میگوید: «کنت گوبینو» که در زمان ناصر الدین شاه در ایران اقامت داشته و زبان فارسی را خوب تکلم می کرده، در کتابی به نام «سه سال در ایران» به زبان فرانسه منتشر کرده و به فارسی ترجمه شده است، آن جا که کیفیت احوال پرسی ایرانیان را شرح می دهد، میگوید: پس از آن که شما و صاحب خانه و جمیع حضار نشستید، شما به طرف صاحب خانه رو می کنید و می گویید: آیا بینی شما فربه است؟ صاحب خانه میگوید: در سایه توجهات باری تعالی بینی من فربه است. بینی شما چطور است؟ ... من در بعضی مجالس دیده ام که حتی پنچ مرتبه این را از یک نفر سؤال کرده اند و او پاسخ داده است، وحتی شنیدم در توصیف یکی از علمای تهران می گفتند که از بزرگترین خصائصش این بود که وقتی به ملاقات یکی از بزرگان می رفت، نه تنها در خصوص بینی وی و متعلقان وی پرسش مینمود، بلکه راجع به بینی تمام نوکرها و حتی دربان استفسار میکرد».
ملاحظه کنید این مرد در اثر عدم آشنایی به تعبیرات فارسی و گمان این که در جملة «دماغ شما چاق است» منظور از کلمه دماغ، بینی و منظور از چاقی، فربهی است (در صورتی که این جمله برای احوال پرسی است) دچار چه اشتباهی شده و به چه صورتِ مسخره آمیزی آن را نقل کرده است. قطعاً «کنت گوبینو» در بیان این جمله غرض سویی نداشته و تنها عدم آشنایی کامل به تعبیرات فارسی او را به این اشتباه انداخته است».
ج) قلمرو هرمنوتیک:
در زبان علمی امروز هرمنوتیک از دایرة تفسیر یک متن پافراتر نهاده و در حوزة همة علوم انسانی مطرح می گردد. در مورد فهم تاریخ (حوادث تاریخی) به ویژه با توجه به فاصلة زمانی مفسر با آن حادثه (هرمنوتیک تاریخی)، فهم عواطف و احساسات (هرمنوتیک روان شناختی) و به طور کلی فهم جهان بیرون از خود، دسترسی بر جهان درونی دیگران، از طریق علائم والفاظ و اصوات به کار می رود. تو گویی هرمنوتیک جریان و روش فهمیدن را می آموزد. بنابراین حتی در مورد تفسیر یک نقاشی و یا یک مجسمه نیز به کار می رود.
به عبارت دیگر: هرمنوتیک در هر یک از موارد مورد شناخت و قابل شناسایی، روش شناخت آن مورد را ارائه میدهد تا معنای واقعی به دست آید، مثلاً برای به دست آوردن معنای یک شعر، آگاهی از فرهنگ و شرایط حاکم بر شاعر لازم است.
سعدی دربارة اعتدال مزاج انسان میگوید:
چهـار اصـل مخالـف سرکش چند روزی شوند با هم خش
گر یکی زین چهار شد غالـب جان شیرین برآید از قالــب
سعدی این اندیشه (سلامتی مزاج انسان در گرو تعادل چهار عنصر مخالف سرکش است) را از دانش معاصر آن روز بهره گرفته که مزاج انسان را با چهار عنصر به نام های: صفرا، سودا، بلغم و خون تفسیر می کردند و غلبة یکی بر دیگری را مایة بیماری می دانستند و تعادل آنها را مایة صحت؛ در حالی که علم پزشکی امروز صحت مزاج را از طریق فرضیه های جدید تفسیر میکند.
پس هرمنوتیک در تمام شاخه های علوم و معارف بشری مطرح است، و هر شاخة معرفتی مجموعة قواعد و اصول معرفتی و تفسیری مخصوص خود لازم دارد. فهم کتب فلسفی یک مقدماتی دارد و فهم متون طبی مقدمات دیگر وفهم متون ادبی اصول دیگر و فهم کردار انسان ها اصول ویژة خود را می طلبد.
این همه مربوط است به هرمنوتیک «روش شناسی» که روش فهم و تفسیر را ارائه می دهد، در مقابل «هرمنوتیک فلسفی».
هرمنوتیک فلسفی:
هرمنوتیک فلسفی عبارت است از بیان این که فهمیدن چیست و در چه شرایطی به وجود می آید. هرمنوتیک فلسفی بر خلاف هرمنوتیک روش شناسی نه به مقوله فهم متن منحصر میشود و نه در چهار چوب فهم علوم انسانی محدود می گردد، بلکه به مطلق فهم نظر دارد و در صدد تحلیل واقعة فهم و تبیین شرایط وجودی حصول آن است.
نتیجه: هرمنوتیک دو بخش است: یکی روش شناسی و آن عبارت است از دانش روش دست یابی به مفهوم و معنای واقعی مسئله مورد مطالعه و مورد تفسیر که شامل همة علوم انسانی میشود.
دیگری هرمنوتیک فلسفی و آن عبارت است از: دانش کشف واقعیت و حقیقت مسئله «فهمیدن»، «عمل فهمیدن» و شرایط به وجود آمدن فهمیدن و درک کردن